English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1320 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
probate U تصدیق صحت وصیتنامه رونوشت مصدق وصیتنامه گواهی انحصار وراثت
aberrant behavio [u] r U رفتار غیر عادی [اصطلاح رسمی]
Green Book U مشخصات رسمی استاندارد I-CD که توسط Philips منتشر شد
bank rate U مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
reviews U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing U بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary U مامور رسمی مقام رسمی
review U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed U بازدید رسمی یاسان رسمی
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
legalising U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizes U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalised U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalises U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalized U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalize U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizing U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
probate duty U هزینه تصدیق وصیتنامه
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
common U پروتکلی که به صورت رسمی توسط ISO تنظیم شده برای انتقال اطلاعات مدیریتی شبکه در شبکه
commoners U پروتکلی که به صورت رسمی توسط ISO تنظیم شده برای انتقال اطلاعات مدیریتی شبکه در شبکه
commonest U پروتکلی که به صورت رسمی توسط ISO تنظیم شده برای انتقال اطلاعات مدیریتی شبکه در شبکه
CMIP U پروتکلی که به طور رسمی توسط IOS پذیرفته شده است برای انتقال افلاعات مدیریت شبکه در شبکه
military testament U وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
remote data concentrator U وسیله یی که پیام ها را ازطریق خطوط کم سرعت ازترمینالهای متعدد دریافت کرده و داده ها را از طریق یک حط واحد سنکرون باسرعت بالا به پردازنده میزبان منتقل میکند
indicts U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicting U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indict U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicted U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
orthodox U رسمی
official U رسمی
formmal U رسمی
institutional U رسمی
formal U رسمی
solemn U رسمی
official channels U مجاری رسمی
official authorities U مراجع رسمی
official channels U طرق رسمی
official document U سند رسمی
official communications U ابلاغیه رسمی
official deed U سند رسمی
official jurnal U روزنامه رسمی
throwaway U غیر رسمی
official meeting U ملاقات رسمی
official meeting U اجتماع رسمی
noterial document U سند رسمی
return U گزارش رسمی
official language U زبان رسمی
nonformal U غیر رسمی
public submission U مناقصه رسمی
returns U گزارش رسمی
returning U گزارش رسمی
formal review U بررسی رسمی
returned U گزارش رسمی
reprimands U توبیخ رسمی
Full dress. Formal dress. U لباس رسمی
tux U لباس رسمی
officiously U بطورغیر رسمی
dress uniform U انیفرم رسمی
aregular cook U اشپز رسمی
dress suit U لباس رسمی شب
reprimanding U توبیخ رسمی
reprimanded U توبیخ رسمی
reprimand U توبیخ رسمی
official prices U قیمتهای رسمی
official rate U نرخ رسمی
bonspiel U مسابقه رسمی
boarding call U بازدید رسمی
official receipt U رسید رسمی
free and easy <idiom> U غیر رسمی
official religion U دین رسمی
officialize U رسمی کردن
driss uniform U لباس رسمی
stand on ceremony <idiom> U رسمی بودن
insigne U مدال رسمی
formalised U رسمی کردن
formalises U رسمی کردن
formalising U رسمی کردن
formalize U رسمی کردن
formalized U رسمی کردن
formalizes U رسمی کردن
formalizing U رسمی کردن
missive U نامه رسمی
missives U نامه رسمی
officious U غیر رسمی
insigne U نشان رسمی
careering U دوره رسمی
careered U دوره رسمی
placard U پروانه رسمی
placards U پروانه رسمی
career U دوره رسمی
pronouncements U اعلامیه رسمی
pronouncement U اعلامیه رسمی
officiating U مقام رسمی
officiates U مقام رسمی
officiated U مقام رسمی
standard time U زمان رسمی
note U نامه رسمی
notes U نامه رسمی
noting U نامه رسمی
statute mile U مایل رسمی
hansard U مذاکرات رسمی
official receiver U اعتصاب رسمی
talking-to U سرزنش رسمی
bank holidays U تعطیلات رسمی
asparagus U مارچوبهء رسمی
officiate U مقام رسمی
unofficial U غیر رسمی
informal U غیر رسمی
tuxedos U لباس رسمی
tuxedo U لباس رسمی
talking to U سرزنش رسمی
extra official U غیر رسمی
semi official U نیمه رسمی
semi officially U بطورنیم رسمی
semiformal U نیمه رسمی
semiofficial U نیمه رسمی
protests U اعتراض رسمی
protests U واخواست رسمی
protesting U اعتراض رسمی
position U شغل رسمی
formal review U سان رسمی
state religion U مذهب رسمی
function U ایین رسمی
functioned U ایین رسمی
functions U ایین رسمی
formal accountability U ذیحسابی رسمی
formal education U اموزش رسمی
mare's tail U هپوریس رسمی
formal group U گروه رسمی
positioned U شغل رسمی
protesting U واخواست رسمی
letter de chancellerie U نامه رسمی
audiences U ملاقات رسمی
smallage U کرفس رسمی
solemn form U طریقه رسمی
officials U مقامات رسمی
intrant U ورود رسمی
official U موثق و رسمی
official U عالیرتبه رسمی
speedwell U سیزاب رسمی
audience U ملاقات رسمی
insignia U نشان رسمی
protested U اعتراض رسمی
protested U واخواست رسمی
protest U اعتراض رسمی
legalization U شناسایی رسمی
protest U واخواست رسمی
insignia U مدال رسمی
careers U دوره رسمی
card-carrying U عضو رسمی
prontonotary U سردفتراسناد رسمی
communique U ابلاغ رسمی
contracts under seal U عقد رسمی
prothonotary U سردفتراسناد رسمی
official gazette U روزنامه رسمی
cognizance U اخطار رسمی
vestment U لباس رسمی
The details of the report were verified by the police. U جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
official oath U سوگند قانونی یا رسمی
disband U انحلال رسمی یکانها
disbanding U انحلال رسمی یکانها
plains U غیر رسمی جلگه
plainest U غیر رسمی جلگه
plainer U غیر رسمی جلگه
plain U غیر رسمی جلگه
bulletin U ابلاغیه رسمی بیانیه
milkweed U پادزهر رسمی استبرق
communique U اطلاعیه رسمی یااداری
officially represented U دارای نماینده رسمی
dress uniform U لباس رسمی نظامی
common law marriage U ازدواج غیر رسمی
stuffed shirt <idiom> U شخص رسمی وجدی
official calibration U واسنجی رسمی [مهندسی]
intrant U دخول رسمی وقانونی
stated U سیاسی رسمی وضع
regulation clothing U لباس رسمی نظامی
irregular U نا منظم غیر رسمی
visit of courtesy U بازدید رسمی نظامی
gazette U مجله رسمی روزنامه
bulletins U ابلاغیه رسمی بیانیه
state- U سیاسی رسمی وضع
Thais U زبان رسمی تایلند
Thai U زبان رسمی تایلند
nonformal education U اموزش غیر رسمی
state U سیاسی رسمی وضع
registries U دفترخانه رسمی ثبت
full dress U بالباس تمام رسمی
registry U دفترخانه رسمی ثبت
states U سیاسی رسمی وضع
finery [formal] U جامه رسمی جشن
notary public U سردفتر اسناد رسمی
notary public's office U دفتر اسناد رسمی
bulletins U اگهی نامه رسمی
disbands U انحلال رسمی یکانها
landding U کرانه رسمی فرودگاه
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1اصلاح ترجمه
1What is the meaning of shahneh (شحنه یا داروغه) in farsi ?
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1The outright abolition of the death penalty.
2make the case? به فارسی چی میشه
1delithiation یعنی چی؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com